My patient angel | فرشته صبور من P5
-آ...آره
+بهت قول می دم فلیکس..... قول می دم هیچی نمی شه .........
گفتم برات صبحونه بیارن غذاتو خوب بخور باشه؟
-اوهوم
+خوبه من میرم پایین........ یکم کار دارم به جونگین گفتم پیشت باشه
از اتاق بیرون رفتم که با جونگین که داشت سینی صبحانه فلیکسو
براش می برد مواجه شدم
+اونا رسیدن اره؟
جونگین: بله قربان
+هوففف......... پیش فلیکس میمونی و مطمئن میشی هیچ
خطری تهدیدش نکنه فهمیدی؟
جونگین: پس شما چی؟
+مونبین (بادیگارد هیون) پیشم هست
جونگین: چشم قربان
از جلوی در کنار رفتم و جونگین داخل اتاق شد.
صدای فلیکس که با دیدن جونگین کمی سرحال شده بود
انرژی کل روزم رو تامین کرد و حالا باید برم پایین
تا با لارا و مامانش سر و کله بزنم.
به مونبین که توی راه پله منتظرم بود نزدیک شدم و باهم پایین رفتیم:
+برای چی اینجان؟
مونبین:به احتمال زیاد می خوان برای خرید حلقه ببرنتون
رئیس و یه خبر براتون دارم...
+منتظرم...
مونبین: چانگبین هیونگ دارن از امریکا میان
+واقعا؟.... کی بهت خبر داد؟
مونبین: یکی دو ساعت پیش قربان
می خواستم سوال دیگه ای از مونبین بپرسم
که لارا رو درحالی که اینه کوچیکی جلوی خودش گرفته
و رژ قرمز پررنگی رو روی لب هاش می کشید دیدم.
+وقت بخیر خانم ها
لارا: هیونجینااااااا عشقممممم بالاخره اومدی؟؟؟
+الان اینجام لارا .......... از دیدار دوبارتون خوشبختم خانم کیم
خانم کیم: اوه چه داماد شایسته ای. ممنونم مرد جوان
+بهتره بریم سر اصل مطلب چون متاسفانه خیلی کاردارم...
خانم کیم: خب حالا که اصرار داری من و لارا 19 نوامبر
رو برای مراسم در نظر گرفتیم
لارا: درست میشه 8 روز دیگه
خانم کیم: اگه تو مشکلی نداشته باشی هیونجین،
برای این تاریخ تدارک ببینیم؟
+نه بانو .... من مشکلی ندارم
خانم کیم: خیلی خوبه... عالیههه
لارا:بهتر نیست برای خرید انگشتر بریم بیرون رو بگردیم؟
ماهنوز انگشتر هم نداریم....
+البته چرا که نه؟
خانم کیم: خب پس چرا نشستین؟ پاشین دیگه...
+مونبین اینجا بمون و حواست به کارا باشه
مونبین: بله رئیس
........................................................................................
#straykids
#changin
#هیونلیکس
#چانگین
#وانشات
+بهت قول می دم فلیکس..... قول می دم هیچی نمی شه .........
گفتم برات صبحونه بیارن غذاتو خوب بخور باشه؟
-اوهوم
+خوبه من میرم پایین........ یکم کار دارم به جونگین گفتم پیشت باشه
از اتاق بیرون رفتم که با جونگین که داشت سینی صبحانه فلیکسو
براش می برد مواجه شدم
+اونا رسیدن اره؟
جونگین: بله قربان
+هوففف......... پیش فلیکس میمونی و مطمئن میشی هیچ
خطری تهدیدش نکنه فهمیدی؟
جونگین: پس شما چی؟
+مونبین (بادیگارد هیون) پیشم هست
جونگین: چشم قربان
از جلوی در کنار رفتم و جونگین داخل اتاق شد.
صدای فلیکس که با دیدن جونگین کمی سرحال شده بود
انرژی کل روزم رو تامین کرد و حالا باید برم پایین
تا با لارا و مامانش سر و کله بزنم.
به مونبین که توی راه پله منتظرم بود نزدیک شدم و باهم پایین رفتیم:
+برای چی اینجان؟
مونبین:به احتمال زیاد می خوان برای خرید حلقه ببرنتون
رئیس و یه خبر براتون دارم...
+منتظرم...
مونبین: چانگبین هیونگ دارن از امریکا میان
+واقعا؟.... کی بهت خبر داد؟
مونبین: یکی دو ساعت پیش قربان
می خواستم سوال دیگه ای از مونبین بپرسم
که لارا رو درحالی که اینه کوچیکی جلوی خودش گرفته
و رژ قرمز پررنگی رو روی لب هاش می کشید دیدم.
+وقت بخیر خانم ها
لارا: هیونجینااااااا عشقممممم بالاخره اومدی؟؟؟
+الان اینجام لارا .......... از دیدار دوبارتون خوشبختم خانم کیم
خانم کیم: اوه چه داماد شایسته ای. ممنونم مرد جوان
+بهتره بریم سر اصل مطلب چون متاسفانه خیلی کاردارم...
خانم کیم: خب حالا که اصرار داری من و لارا 19 نوامبر
رو برای مراسم در نظر گرفتیم
لارا: درست میشه 8 روز دیگه
خانم کیم: اگه تو مشکلی نداشته باشی هیونجین،
برای این تاریخ تدارک ببینیم؟
+نه بانو .... من مشکلی ندارم
خانم کیم: خیلی خوبه... عالیههه
لارا:بهتر نیست برای خرید انگشتر بریم بیرون رو بگردیم؟
ماهنوز انگشتر هم نداریم....
+البته چرا که نه؟
خانم کیم: خب پس چرا نشستین؟ پاشین دیگه...
+مونبین اینجا بمون و حواست به کارا باشه
مونبین: بله رئیس
........................................................................................
#straykids
#changin
#هیونلیکس
#چانگین
#وانشات
- ۶.۳k
- ۰۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط